وصیت نامه شهید محسن خسروی
من المؤمنین رجال صد قواما عاهد و الله علیه فمنهم من قضی لحبه و منهم من ینتظرو ما بدلو تبدیلا (قرآن كریم/ احزاب 23)
خدایا: تو خود بگو تا بنویسم، چرا كه هیچ نمیدانم و هیچ آگاهی ندارم، حمد و سپاس مخصوص ذات اقدس احدیت میباشد كه به بندگان روسیاه و طغیانگرش نعمات بیشماری ارزانی داشت، نعمت انقلاب و امام و جنگ و جبهه، تا راه هدایتی باشد از برای آنان كه برگردند به آغوش دوست.
اینجانب: محسن خسروی فرزند میرزا بعنوان یك مسلمان ایمان آورده به یكتائی حق و وجود قیامت خود را معرفی میكنم: و ندای شهیدان را سر میدهم كه این مهم را از برادر شهیدم احمد رضوانی به ارث بردهام، اشهد ان لا اله الا الله- اشهد ان محمد رسول الله و اشهد ان علی ولی الله. این وصتنامه را زمانی شروع به نوشتن كردهام كه چند روزی شاید بیشتر به عملیات نمانده باشد، در شب جمعه با آن همه عظمتش شب جمعهایكه بسیار از دستم رفته و قدر ندانستهام لكن این بار فریب شیطان نمیخوردم و این شب را آخرین شب جمعه عمرم به حساب میآوردم- چرا كه دیگر از زیادی گناه خسته شدهام پشتم شكسته و روحم سیاه و دستم تهی است و این بار میروم تا شاید در این بیابان خشك و بیآب و علف، صحرایی از دوست بشنوم این بار باید آنقدر بگردم تا شاید به محل در دوست برسم، سراغش را از هر كس میگیرم با هر قیمتی كه شده، دیگر تاب و تحمل طغیانگری نفس اندازم، ای نفس ملعون مرگت باد كه عمری است مرا سرگردان و پریشان ساختهای عمرس است كه از مولایم جدایم كردهای و داغ سنگین و جانسوز فراق را بر دلم نهادهای اما بس است، بخدای شهیدان قسم آنقدر میمانم كه به هدف مقدسم برسم یا دیدار دوست و یا زیارت عاشق دوست (حسین (ع)) در این سفر احساس نزدیك شدن و پیوستن به او در روح و روانم ظاهر شده (سبحانالله)
ای مردم، ای جوانان گناهكار و ای ناامید شدگان درگاهش: بدانید و به همه بگویید كه لطف و رحمت حق حساب و كتاب ندارد باز هم بیایید بالاخره بار آخر در رحمت گشوده میشود و همگی اهل نجات میشویم بیایید ای جوانان سرگردان كه من هم مثل شما بودهام من هم در این دنیا آواره بودهام.
ای دوستان عزیزم: ناامید نشوید كه موجب هلاكت شما است خودش فرمود از رحمت من قطع امید مكنید.
فراموش نكنید كه بنابه فرموده رهبر كبیر: عزت و شرف ما در گرو همین جنگ است.
شما را ندارم چرا كه شرمندهام در قبال آن همه زحمات شما. نمیدانم دیگر شما را زیارت میكنم یا نه خصوصاً شما پدر محترم كه خود در جبهه حضور دارید. موفقیت و سربلندی شما را آرزومندم و از شما حلالیت میطلبم. مادرم میدانم كه غم و اندوه جدائی سرداری دلیر را بر دل داری میدانم كه شهادت جوانم ردت حمزه قامتت را خم كرد و پشتت را شكست اما باز تحمل كن چرا كه اسلام و قرآن از خون حمزه و من عزیزتر و والاتر است صبر كن و افتخار كن بر چنین صبری در راه رضای مولا.
و از شما برادران عزیزم، عنایت- مصطفی و مهدی حلالیت میطلبم و از اینكه حق برادری را نسبت به شما ادا نكردهام شرمندهام فقط این را بدانید كه فریب دنیا نخورید. پاكدامنی و رعایت حجابتان والاتر و پرارزشترین دستگیره اخرویتان میباشد.
همسر مهربانم: در این چند سال با تمام گرفتاریها و جداییها با من ساختی و حق همسری را رعایت كردی لكن وظیفه بالاتر تربیت و پرورش دو فرزندم میباشد در مورد خوب كوشا باش خدا نگهدارت باشد.
و شما ای دوستان بهتر از برادرم من خد اعتراف میكنم كه حق دوستی را رعایت نكردهام، حلالم كنید اگر به آرزویم رسیدم تابوتم را همانجاییكه جنازه برادرم حمزه را زمین گذاشتند بر زمین بگذارید تا آخرین باز با پدر و مادر و اقوام و خویشان و خصوصاً دوستانم وداع كنم تا همه مردم ببینند كه پیروزی اسلام در گرو خون است و خون ما دو برادر از خون حسین و عباس رنگینتر نیست% هر كس كه امام عزیزم را قبول ندارد و حمایت نمیكند در مراسم تشییع جنازهام شركت نكند.
(خدایا به پهلوی شكسته زهرای بتول امام امت را تا ظهور امام عصر(عج) در پناهت محافظت فرما)
بتاریخ 17/11/64
شب جمعه (نهر علم) اروند
|