مسافران ملکوت بیادکربلائیان کربلای 4
هیهات که دیگر چنین مردانی نیستند و یا اگر هم صاحب دردی از آن شب طوفانی باقی مانده، در میان جنازه های باد کرده از گناه و فروشندگان خدا گم شده اند. دوستان من! از وادی اروند سر بر آورید و به دوستان و همسنگران خود بنگرید.
شهدای کازرون، سجده می کنم بر پروردگارتان برتمام بزرگیتان و اخلاصتان. سلام می کنم بر شما که ملکوت شدید. شما که عاشقانه سرود شهادت را خواندید و پا به منطقه ملکوت گذاشتید و از شط عشق و شهادت با قایقی که به دست فرشتگان الهی هدایت می شد گذشتید. شمایی که قبل از در خون غلطیدنتان کشتگانی بودید که بی خون بر خاک فرو افتادید و این کشتن زنده کردن است به دم حقیقی که دم عشق حیات است. شما که حلاج وار به سوی دار اناالحق شتافتید و در میدان وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ، أُولئِک الْمُقَرَّبُونَ پیشتاز بودید.
آه که این إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ در شان همه ی عاشقان آمده و ما یوسفان افتاده در چاهیم و از قافله عاشورائیان کربلای چهار جا مانده.
آن شب که زائران کبریا و مسافران ملکوت پا به شط خونین فرات گذاشتند و در ساحل آنسوی اروند به معراج رفتند، من قلبم را در کنار نیزارهای خونین اروند دفن کردم. برادرانم، دوستانم، یکی یکی از دم تیربارها و قناسه ها گذشتند. آنان که حرف زدنشان شعر بود و خاموشیشان قصیده. عملشان چون پیشانی ماهرویان سپید و چفیه لَكُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ به دور گردنشان پیچیده بودند.
در جهنم فراق الهی دست و پا می زدند که الدنیا سجن المؤمن و به دنبال بهشت و ملاقات پروردگار بودند. معامله کنندگان با خداوند بودند و خدایشان را نفروختند. و اینک سال ها از آن زمان و از آن شب می گذرد. آن شبی که بچه های گردان فجر به جشن گلوله ها و خمپاره ها رفتند و در قربانی شدن خودشان شرکت کردند. و از آن زمان نیزارهای اروند به سوگشان نشستند. و امواج رودخانه مدیحه سرای آنها گشتند. هیهات که دیگر چنین مردانی نیستند و یا اگر هم صاحب دردی از آن شب طوفانی باقی مانده، در میان جنازه های باد کرده از گناه و فروشندگان خدا گم شده اند. دوستان من! از وادی اروند سر بر آورید و به دوستان و همسنگران خود بنگرید. راستی ما تاوان چه چیزی می پردازیم؟ تاوان از قافله عقب ماندن، یا تاوان تغافل و گناه را!
|