زندگی نامه بسیجی شهید عبد الحمید بازیار
شهید عبدالحمید بازیار در سال 1349 در روستای مهر نجان از توابع شهرستان کازرون چشم به جهان گشود و در سن هفت سالگی در دبستان سالار ملی ثبت نام گردید. درهمان اوایل دوران ابتدایی که انقلاب به اوج خود رسیده بود با وجود داشتن سن کم همراه پدردرراهپیمائی ها شرکت می کرد.
چون پدرش قاری قرآن بود عبدالحمید هم با مسائل دینی و مذهبی و اسلامی آشنا گردید و نسبت به این فرائض خیلی زود انس گرفت.
شهید بعد از انقلاب در جلساتی که توسط انجمن اسلامی دانش آموزان برگزارمی شد واز جمله در کلاس های سرود، قرآن و... شرکت فعالانه داشت. با همین شرایط دوره ی ابتدایی را به پایان رسانید و دوره ی راهنمایی را در مدرسه شهید وحیدی آغاز کرد.
در این دوره بود که فعالیت های خود را بصورت گسترده تری انجام داد و به همین دلیل مورد علاقه مسئولین مدرسه قرار گرفت.
از بدو تاسیس پایگاه مقاومت جزءاولین کسانی بود که در پایگاه مقاومت ثبت نام کرد و از فعالین پایگاه مقاومت بسیج گردید. با اینکه به سن تکلیف نرسیده بود چون عابدی زاهد مشغول به انجام فرائض دینی می شد.
شهید در مدرسه نیز در تهیه سرودها و مقاله ها و برپائی جشن ها و شرکت در مسابقات قرآن و کتاب فعالیت می کرد و در گروه تئاتر همراه دوست شهیدش حمید وحیدی درنمایشنامه های مفیدی چون میثم تمار، عبید الله بن زیاد، بسیجی و ... به روی صحنه رفت و ایفای نقش کرد.
در کلاس سوم راهنمایی چنان عشق و شور و شوق جبهه وجودش را فرا گرفت که بی صبرانه در اولین فرصت بعد از عملیات والفجر هشت به بسیج کازرون مراجعه و پس از ثبت نام برای گذراندن دوره ی آموزشی، عقیدتی نظامی به پادگان امام علی(ع) اعزام گردید که پس از گذرانیدن دروس نظامی به همراه دوستش حمید وحیدی مستقیماً به جبهه ی جنوب اعزام گردید و از آنجا به حطوط مقدم خرمشهررفت.
در خطوط دفاعی خرمشهر ازناحیه ی دست و پا مجروح گردید و بلافاصله به بیمارستان صحرایی اطراف خرمشهر اعزام و از آنجا جهت ادامه درمان به بیمارسستان ذوب آهن اصفهان منتقل شد. و پس از چند روز بستری جهت استراحت به زادگاهش برگشت.
شهید بازیار با وجود اینکه مجروح بود ولی عقب ماندگی از درس و مشق خود را جبران نمود و بلافاصله به سوی جبهه روانه شد و از طریق لشکر المهدی(عج) به سوی خط مقدم فاو رفت که پس از اتمام مأموریت به اهواز برگشت.
بعد ار آن به مدت یک ماه همراه با دیگر رزمندگان آموزش رزم کوهستانی را در ایلام فرا گرفت و به کازرون برگشت.
وی پس از اتمام دوره ی مدرسه ی راهنمائی در دبیرستان شهید بستانپور کازرون ثبت نام کرد وبه موازات فراگیری دروس خود به کارهای هنری ادامه داد و در نمایشنامه ی (بسیجی) در کنار دوست شهیدش حمید وحیدی بازی کرد.
با شهادت پنج تن از عزیزان روستا مخصوصاً دوست شهیدش حمید حالش دگرگون شد وبا قلبی پر از کینه و نفرت از دشمن اسلحه ی بر زمین افتاده ی دوستش را به دست گرفت و با شرکت در عملیات کربلای ۸ در منطقه ی عملیاتی شلمچه به تنها آرزویش که همان شهادت بود رسید۰
روحش شاد و یادش گرامی باد
|