زندگی نامه شهید صفر غلامی
تابستان بود، گرما بیداد میكرد در محفلی تاریك و خاموش از صدا كمكم، صدای بپاخواست و همزمان با آنصدای كودكی كه تازه از مادر متولد میشد سكوت را شكست و زار زد، دقایقی گذشت پیرزنی روستائی نوزاد را در دامن لباس خود پیچاند و در گوشش اللهاكبر و لاإله الا الله گفت نام زیبایش را صفر نهاد.سال 1344 بود پدر كارگر فقیری داشت اما با این وجود از هر فداكاری كه مایه پیشرفت فرزندش بود دریغ نداشت. او را بسیار دوست داشت و به همین خاطر بود كه همواره مانند شیره جان از وی مواظبت میكرد. چون صفر دارای استعداد و زكاوت بینظیری بود پدرش او را برای ثبت نام در كلاس، ابتدائی به دبستان ملی دانش كه رئیس آن مرحوم پولادی بود برد. وی او از ثبت نام بخاطر سن كوچكش خودداری كرد، اما بهر نحو بود پدرش رئیس دبستان را قانع كرد كه بهر صورت او را ثبت نام كند. وی در این سن كم تحصیلات ابتدائی پنج ساله ابتدائی با كیفیت بالائی بپایان رسانید.
رئیس دبستان در مورد هوش و زكاوت وی بارها به پدرش گفته بود كه، بچهاش در پیشرفت تحصیلی بینظیر میباشد و سفارش میكرد تا آنجا كه در توان دارد وی را در ادامه تحصیلات یاری نماید.
پس از پایان تحصیلات ابتدائی برای ثبتنام كلاس اول راهنمائی به مدرسه راهنمائی طالقانی سابق (شهید بهبهانی) مراجعه نمود اما آنجا نیز از نوشتن نامه وی خودداری كردند و گفتند كه سنش در سال كوچك است، بنابراین ناچار شدند تقاضای بزرگ كردن شناسنامه وی را نمایند، پس از آمد و رفتهای بسیار عاقبت به مقصود رسیدند و او توانست تحصیلات خود را ادامه دهد. سالها میگذشت و صفر هر ساله با نمرات عالی و معدل بالا كلاسها را یكی پس از دیگری پشت سر میگذاشت تا به دبیرستان نیز راه یافت دوران دبیرستانی وی مصادف بود با شروع انقلاب شكوهمند اسلامی كه وی از همان روزهای اول انقلاب فعالیت مستمر در پخش اعلامیهها و نزاكت و شركت در راهپیمائیهای افشاگرانه برعلیه رژیم ستم شاهی داشت. از دبیرستان به انجمن اسلامی دانشآموزان پیوست، در انجمن، اسلامی نیز فعالیت چشمگیری داشت. بوسیله انجمن اسلامی مدرسه بود كه فعالیت نظامی خود را آغاز كرد، با تمرینهای مداوم فنون نظامی را با كیفیت عالی فراگرفت. بالاخره دیپلم رشته تجربی را با موفقیت كامل و معدل بالا اخذ كرد. از طریق انجمن اسلامی كه وی را از فضای فعال و دارای اخلاق نیكو خود میدانستند به عضویت سپاه پاسداران، انقلاب اسلامی كازرون درآمد. در سپاه از محبوبیت ویژهای برخوردار بود راستی لباس سبز پاسداری به قامت بلند او چه برازنده زیبا بود. او واقعاً به این لباس عشق میورزید. بارها به او گفتند كه سپاه را رها كند و به دانشگاه برود اما او همیشه میگفت: سپاه از همه چیز برای من مهمتر است او واقعاً هم سپاه از همه چیز برای او مهمتر بود چون بیشتر اوقات خود را در آن بخدمت مردم و اسلام صرف مینمود. بالاخره همین عشق بود كه وی را به جبهههای حق علیه باطل كشاند و در جبهه نیز فعال بود. در سال 62 در عملیات پیروزمندانه خیبر شركت كرد، در جبهه نیز به او میگفتند: لازم نیست به خط اول برود ولی چون عشق بشهادت داشت میگفت: نه من باید به جلو بروم و تا آنجا كه میتوانم دشمن را از پای درآورم. در همین عشق بود كه وی را به مقصود رساند و در تاریخ 12/12/62 به شهادت رسید.
|