جستجو پیوند ها تماس با ما آرشیو اخبار صفحه نخست
 
شهید : اردشیر ظهرابی
فرزند : غلامرضا
متولد : 1344
محل تولد : خشت
تاریخ شهادت : 1363/02/16
محل شهادت : طلائیه
محل دفن : کازرون امام زاده علی (خشت)
 

خاطرات شهید اردشیر ظهرابی:


از نظر احترام گذاشتن به پدر و مادر آنقدر خوب بود که نهایت نداشت . از جهت علاقه اش به مسجد و نماز جمعه اصلاً از کودکی علاقه عجیبی به مسجد و نماز جماعت داشت . در گروه مقاومت بود و شبانه روز در فکر این مسائل بود . بعد از برگشت از مدرسه اولین جائیکه سر می زد ، مسجد بود و بسیار به نماز و مسجد اهمیت می گذاشت . زمانی که شهید شدند 18 سال داشتند. از همان ابتدای سالهای نوجوانمی به خیلی از ارزشهای اسلام اهمیت می داد . هنوز هم دوستانش جای او را خالی می بینند ، به فوتبال و ورزش خیلی علاقه داشت . در مسابقه دو برنده شد ، در جواب اینکه او به عنوان جایزه چه می خواهد گفت : قرآن می خواهم . چون آن موقع وضع مالی پدرم خوب نبود که برای او قرآن بخرد ابنقدر رابطه او با قرآن و عترت محکم بود . وقتی شهید شد نصف بچه های خشت تا یکسال برای او سیاهپوش بودند .


خیلی بین دوستان و آشنایان محبوب بود .


یک بار رفتند به کازرون برای آموزش به او گفتم شما برگردید نزد خانواده . باشید بهتر است ، چون آن موقع من سرباز بودم . ولی او گفت من هرگز بر نمی گردم . چون من می خواهم در خدمت اسلام باشم از اسلام دفاع کنم از دینم ، وطنم و اگر برادر دیگری هم داشتم او را به جبهه می بردم . جبهه ها نباید خالی باشد و بالاخره رفت جبهه ، دو سه باری برای ما تلفن کرد تا اینکه خبر شهادت او را به ما دادند .
یادم هست در همان زمان که من سرباز بودم بخاطر وضعیت پدرم مرا معاف یکساله کرده بودند و او هم درس می خواند . گزارش کرده بودند که یک پسرش درس می خواند و می تواند کار بکنند . هیأتی به خانه ما آمدند و به پدرم گفتند . می توانی آن یکی پسرت را بگذاری سر کار تا پسر بزرگت سربازیش را تمام کند . همان موقع اردشیر آمد گفت : پدر جان اشکال ندارد . من حاضرم کار کنم تا به شما فشار نیاید .
اصلاً در فامیل ما کسی بود نمونه از همه نظر ، موقعی که می خواست برود جبهه نوار آهنگرانش روشن بود . زمین دیگر جایش نبود . عشق عجیبی به جبهه داشت . می گفت : دلم می خواهد آر پی جی زن شوم تا تانکهای دشمن را از بین ببرم . در بیشتر عکسهایش هم آر پی جی بر دوش دارد .
 در چند مورد این شهید بزرگوار بی نظیر بود که من هرگز آن را فراموش نمی کنم . یکی نظم و وقت شناسی او یادم هست وقتی می خواست به مدرسه برود بسیار دقیق بود و وقت شناس و یا برای نماز خواندن در اول وقت نمازش را به پا می داشت . او اخلاق بخصوص خود را داشت و کمتر کسی را می توان از نظر نظم در کارهایش مثل او پیدا کرد .


از زبان برادر شهید:


او بسیار فروتن و صبور بود و در مشکلات و گرفتاریها صبر و حوصله عجیبی داشت . مشکلات همسایگان را مشکلات خود می دانست و در رفع مشکلات آنها می کوشید که هم اکنون تمام همسایگان هر مشکلی که برایشان پیش می آید یادی از آن شهید بزرگوار می کنند .
از زبان خواهر بزرگوار ایشان
 
روحش شاد ، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

1363/02/16

برداشت مطالب فقط با ذکر منبع مجاز می باشد